ما نوشت

داستان های من و علی آقام

ما نوشت

داستان های من و علی آقام

نامه ای به همسفرم

مطلب زیر بخشی از یکی از نامه‌های نادر ابراهیمی به همسرشه که من عمیقاً قبولش دارم و به نظرم خیلی خوبه که همه زوج‌ها این نامه رو چندین بار و نه به تنهایی که با هم و در کنار هم بخونن. امیدوارم که شما هم مثل من خوشتون بیاد.

همسفر! 
در این راه طولانی که ما بی‌خبریم و چون باد می‌گذرد بگذار خرده اختلاف‌هایمان با هم باقی بماند. 

خواهش می‌کنم! مخواه که یکی شویم، مطلقاً. 
مخواه که هر چه تو دوست داری، من همان را، به همان شدت دوست داشته باشم و هر چه من دوست دارم، به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد. 
مخواه که هر دو یک آواز را بپسندیم یک ساز را، یک کتاب را، یک طعم را، یک رنگ را و یک شیوه نگاه کردن را.

مخواه که انتخابمان یکی باشد، سلیقه‌مان یکی و رویاهامان یکی. هم‌سفر بودن و هم‌هدف بودن، ابداً به معنی شبیه بودن و شبیه شدن نیست و شبیه شدن دال بر کمال نیست، بلکه دلیل توقف است. 

عزیز من! 
دو نفر که عاشقند و عشق آنها را به وحدتی عاطفی رسانده است، واجب نیست که هر دو صدای کبک، درخت نارون، حجاب برفی قله علم کوه، رنگ سرخ و بشقاب سفالی را دوست داشته باشند. اگر چنین حالتی پیش بیاید، باید گفت که یا عاشق زائد است یا معشوق و یکی کافی است. 

عشق، از خودخواهی‌ها و خودپرستی‌ها گذشتن است اما این سخن به معنای تبدیل شدن به دیگری نیست. من از عشق زمینی حرف می‌زنم که ارزش آن در «حضور» است نه در محو و نابود شدن یکی در دیگری. 

عزیز من! 
اگر زاویه دیدمان نسبت به چیزی یکی نیست، بگذار یکی نباشد. بگذار در عین وحدت مستقل باشیم. 

بخواه که در عین یکی بودن، یکی نباشیم. بخواه که همدیگر را کامل کنیم نه ناپدید. 
بگذار صبورانه و مهرمندانه درباب هر چیز که مورد اختلاف ماست، بحث کنیم، اما نخواهیم که بحث، ما را به نقطه مطلقاً واحدی برساند. بحث، باید ما را به ادراک متقابل برساند نه فنای متقابل. اینجا سخن از رابطه عارف با خدای عارف در میان نیست. سخن از ذره ذره واقعیت‌ها و حقیقت‌های عینی و جاری زندگی است. 

بیا بحث کنیم. 
بیا معلوماتمان را تاخت بزنیم. بیا کلنجار برویم اما سرانجام نخواهیم که غلبه کنیم.
بیا حتی اختلاف‌های اساسی و اصولی زندگی‌مان را، در بسیاری زمینه‌ها، تا آنجا که حس می‌کنیم دوگانگی، شور و حال و زندگی می‌بخشد نه پژمردگی و افسردگی و مرگ، حفظ کنیم.

من و تو حق داریم در برابر هم قد علم کنیم و حق داریم بسیاری از نظرات و عقاید هم را نپذیریم بی‌آنکه قصد تحقیر هم را داشته باشیم. 

عزیز من! بیا متفاوت باشیم. 
نادر ابراهیمی

دلتنگم

کاش میشد بهت نشون بدم اندازه دلتنگیمو علی جان...

علی جان. هنوز یه هفته هم نشده که رفتی. تازه 5 روز شده ولی هر روزش قد یک سال برام طول میکشه. تنها دلخوشیم اینه که میدونم فردا شب می بینمت...

اونقدر دوست داشتنی هستی که بابا، مامان، و بقیه دلتنگت هستن و ابراز میکنن دلمون برای علی تنگ شده. دلتنگی من هم که جای خود داره!!!

زودتر بیا

علی میگه ...

دیشب علی من به وبلاگم سر زد. از همون اول آدرسشو دادم بهش و اجازه نوشتن توشو ازش گرفتم. مشکلی نداشت و یکی دوبار سر زد ولی کامنتی نمیذاشت. دیشب ولی یه چیزی برام نوشت که خیلی قشنگ بود. میذارم تا شما هم بخونید. راستی علی من به خدا میگه "دوست گنده ام".

به نام دوست گنده ام...
حال غریبی دارم الان، حس می کنم نگاهشو. و به خدا دارم آب میشم. اشکام تنها آبرومه که همین الان هم خیس خیسم کرده!
حرف دلمو قبلاً خانم "عرفان نظر آهاری" گفته، پس تقلب می کنم:
خدا گفت:به دنیایتان می آورم تا عاشق شوید.
آزمونتان تنها همین است: "عشق ".
و هرکه عاشق تر آمد، نزدیکتر است.
پس نزدیکتر آیید، نزدیک تر.
عشق کمند من است. کمندی که شما را پیش من می آورد. کمندم را بگیر...
و لیلی کمندخدا را گرفت.
خدا گفت: عشق فرصت گفتگوست. گفتگو با من.
با من گفتگو کنید.
و لیلی تمام کلماتش را به خدا داد. لیلی هم صحبت خدا شد.
خدا گفت: "عشق " همان نام من است که مشتی خاک را بدل به نور می کند.
و لیلی مشتی نور شد در دستان خدا...

برای خوشبختی همۀ موجودات جهان هستی دعا کنیم.
یا علی...

به نام خدای عشق...

سلام. بنده فاطمه ملقب به فاطیما و همسر علی آقای مهربان، از امروز میخوام اتفاقات و ماجراهایی که بین من و اون رخ میده رو اینجا بنویسم. سعی میکنم مطالبی رو بنویسم که به درد دیگران بخوره.

هر زندگی مشترکی مملو از تلخی ها، شادی ها، قهر و آشتی هاست. من و علی هم مثل بقیه زن و شوهرها مشترکات و اختلاف نظرهایی داریم ولی از اول با هم تصمیم گرفتیم که این اختلاف نظرات روی رابطه مون تاثیر نذاره و مشکلات رو با گفتگوی مسالمت آمیز حل می کنیم

خیلی وقتها شده که من نظری مخالف نظر علی داشتم ولی با شوخی و خنده تونستم متقاعدش کنم و کوتاه اومد. گاهی هم من کوتاه اومدم. به هر حال زندگی مشترک برامون حکم یه بده بستونی رو داره که هر کدوممون سعی میکنیم به جا و درست از حقمون به نفع طرف مقابل بگذریم. میگم هردومون چون نمیخوایم کوزه عشق یکی مون خالی بشه و اون یکی پر!

گرچه تنها اختلاف نظر من و علی در مورد غذاست و خیلی از غذاها رو نمیخوره (بهتره بگم هیچی نمیخوره!) ولی به نظرش احترام میذارم و سعی میکنم به این موضوع توجهی نکنم

علی آقا هم بهم قول داده هر غذایی رو که نمیخوره یک بار امتحان کنه و اگر دست پختم خوب بود و مشکلی نداشت دوباره درست میکنم و اگر خوب نبود، درست نمیکنم و به زور ازش نمیخوام اون غذاهارو بخوره.

عارضم خدمتتون که علی آقای من گوجه خام و پخته، بادمجون، کدو، پیاز و سبزی (تو غذا)، سس، الویه، کشک، نوشابه، ماهی و آش نمیخوره، به هیچ عنوان شام نمیخوره، و عادت های غذایی خاص و بهتره بگم منحصر به فردی داره که اوایل که شنیدم شوکه شدم ولی الان نه. علی من اونقدر خوبی داره که این قضیه اصلاً به چشم نمیاد!

امیدوارم این وبلاگ جایی برای ثبت بهترین خاطرات من و اون باشه و بتونم تجربیاتم رو بهتون انتقال بدم و مفید باشم