تـــو مالڪ تمــــامِ احســاسَم هـــستی
تـــمامِ عشـــــــقم،
تمــــامِ احــــساسم
ڪـــه حاضر نیســـــــتم
حتـــی ذرهــــ ای از آنــــ را
بـــا هیچکــــس تقــــسیم ڪنــــم
با هیچــــڪس جـــز تـــــو ...احســــاسم را با تــو تقســــیم نــــمی ڪنم
بلـــڪه آنــــ را به تـــــــو تقدیــــم می ڪنــــم ...
تمام عشــــقم را،تمام احساســـم را ...
علــــی من ... 8 روزه ندیدمت ... دلم برات خیلی تنگه
دو روز دیگه میام پیشت ولی دو روز برام قد دو سال طول میکشه!
قلب تو کبوتر است؛
بالهایت از نسیم؛
قلب من سیاه و سخت؛ قلب من شبیهِ ...
بگذریم
دور قلب من کشیده اند
یک ردیف سیمِ خاردار؛
پس تو احتیاط کن جلو نیا برو کنار
توی این جهان گنده، هیچ کس با دلم رفیق نیست؛
فکر می کنی چاره دلی که جوجه تیغی است چیست؟!
مثل یک گلوله جمع می شود
جوجه تیغی دلم؛
نیش می زند به روح نازکم،
تیغ ها ی تیز مشکلم
راستی تو جوجه تیغی دل مرا،
توی قلبت راه می دهی؟
او گرسنه است و گمشده،
تو به او پناه می دهی؟
باورت نمی شود ولی
جوجه تیغی دلم، زود رام می شود
تو فقط سلام کن،
تیغ ها ی تند و تیز او
با سلام تو، تمام می شود!
عرفان نظرآهاری
خدا گفت: زمین سردش است. چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟
لیلی گفت: من
خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت.
سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم.
خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش.
لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد.
لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد.
لیلی می ترسید. می ترسید آتشش تمام شود.
لیلی چیزی از خدا خواست. خدا اجابت کرد.
مجنون سر رسید. مجنون هیزم آتش لیلی شد.
آتش زبانه کشید. آتش ماند. زمین خدا گرم شد.
خدا گفت: اگر لیلی نبود،زمین من همیشه سردش بود.
از کتاب"لیلی نام تمام دختران دنیاست"نوشتۀ عرفان نظر آهاری