-
همین که هستی ...
دوشنبه 25 اردیبهشتماه سال 1391 11:25
همین که هستی همین که لابلای کلماتم نَفَس میکشی راه میروی در آغوشم میگیری همین که پناه ِ واژه هایم شده ای همین که سایه ات هست همین که کلماتم از بی « تو » یی یتیم نشده اند کافیست برای یک عمر آرامش من منبع
-
هرچه هستی باش، اما باش...
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 12:46
با تو ام ای نور! ای منشور! ای تمام طیف های آفتابی! ای کبود ارغوانی! ای بنفشابی! با تو ام ای شور ای دلشوره ی شیرین! با تو ام ای شادی غمگین! با تو ام ای غم! غم مبهم! ای نمی دانم! هر چه هستی باش! اما کاش... نه، جز اینم آرزویی نیست: هر چه هستی باش! اما باش! "قیصر امین پور" پ ن: این شعرو همیشه برای علی میخونم و...
-
نامه ای برای علی ام
یکشنبه 20 فروردینماه سال 1391 21:33
سلام هیچوقت برات نامه ننوشتم ولی الان دلم خواست بنویسم. میدونم الان داری درس میخونی. همیشه دوستت داشتم و دارم ولی گاهی واقعاً نمیدونم چرا بعضی کارام یا حرفام به این سادگی ناراحتت میکنه! آخه تو هم با اینکه میدونی همیشه هر حرفی که بهت میزنم، تهش به حرفم میرسی بازم به بعضی از حرفام گوش نمیدی! چقدر بهت گفتم زنگ بزن...
-
من تورا نمی سرایم
یکشنبه 21 اسفندماه سال 1390 13:58
من تو را نمی سرایم..! تو... خودت در واژه ها می نشینی...! خودت قلم را وسوسه می کنی!! و... شعر را بیدار میکنی!! عیدت پیشاپیش مبارک مهربون من
-
یادت باشه
پنجشنبه 18 اسفندماه سال 1390 22:00
-
لیلی
دوشنبه 15 اسفندماه سال 1390 10:40
لیلی میدانست که مجنون نیامدنی است. اما ماند. چشم به راه و منتظر. هزار سال. لیلی راه ها را آذین بست و دلش را چراغانی کرد. مجنون نیامد. مجنون نیامدنی است. خدا از پس هزار سال لیلی را می نگریست. چراغانی دلش را. چشم به راهی اش را. خدا به مجنون میگفت نرود. مجنون حرف خدا را گوش میگرفت. خدا ثانیه ها را می شمرد. صبوری لیلی را....
-
آن دم که با توام
شنبه 6 اسفندماه سال 1390 13:38
پریروز برای اولین بار باهم رفتیم جمکران. بعد از دو سال. همیشه آرزو داشتم با همسرم برم اماکن زیارتی. وقتی یهو بهم گفتی بریم جمکران نمیدونی چه حالی شدم. سوار ماشین که شدیم، تا برسیم باورم نمیشد کنار توام. کنار بزرگترین تکیه گاه زندگیم. کنار مردی که قراره همیشه شونه به شونه ش تو مسیر زندگی قدم بردارم. چقدر ذوق میکردم...
-
تو مالک احساسم هستی
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 21:03
تـــو مالڪ تمــــامِ احســاسَم هـــستی تـــمامِ عشـــــــقم، تمــــامِ احــــساسم ڪـــه حاضر نیســـــــتم حتـــی ذرهــــ ای از آنــــ را بـــا هیچکــــس تقــــسیم ڪنــــم با هیچــــڪس جـــز تـــــو ... احســــاسم را با تــو تقســــیم نــــمی ڪنم بلـــڪه آنــــ را به تـــــــو تقدیــــم می ڪنــــم ... تمام عشــــقم را،...
-
دوستم داشته باش
یکشنبه 30 بهمنماه سال 1390 15:42
دوستم داشته باش که تو را می خوانم، که تو را می خواهم. دوستم داشته باش که تویی در نگهم، تو نوایم هستی که تویی بال و پرم، دوستم داشته باش. چون تو را می یابم، آســــــــمان فرش من است رود ســـــــرمست من است. من تو را می جویم، با سرانگشت دلم، روح پر نقش تو را می پویم شــــادم از این پویش، مستم از این خواهش. گر دمی بی تو...
-
من و تو رسماً ما شدیم
سهشنبه 25 بهمنماه سال 1390 10:04
بسم الله الرحمن الرحیم وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ َلآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ «سوره روم ، آیه 21» یکی از آیات لطف الهی آن است که برای شما از جنس خودتان جفتی بیافرید که در بر او آرامش یافته و با هم...
-
جوجه تیغی دلم
دوشنبه 24 بهمنماه سال 1390 12:51
قلب تو کبوتر است؛ بالهایت از نسیم؛ قلب من سیاه و سخت؛ قلب من شبیهِ ... بگذریم دور قلب من کشیده اند یک ردیف سیمِ خاردار؛ پس تو احتیاط کن جلو نیا برو کنار توی این جهان گنده، هیچ کس با دلم رفیق نیست؛ فکر می کنی چاره دلی که جوجه تیغی است چیست؟! مثل یک گلوله جمع می شود جوجه تیغی دلم؛ نیش می زند به روح نازکم، تیغ ها ی تیز...
-
لیلی نامه
سهشنبه 18 بهمنماه سال 1390 09:10
خدا گفت: زمین سردش است. چه کسی می تواند زمین را گرم کند؟ لیلی گفت: من خدا شعله ای به او داد. لیلی شعله را توی سینه اش گذاشت. سینه اش آتش گرفت. خدا لبخند زد. لیلی هم. خدا گفت: شعله را خرج کن. زمینم را به آتش بکش. لیلی خودش را به آتش کشید. خدا سوختنش را تماشا می کرد. لیلی گُر می گرفت. خدا حظ می کرد. لیلی می ترسید. می...
-
خدایا تو قلب مرا می خری؟
دوشنبه 17 بهمنماه سال 1390 13:45
دلم را سپردم به بنگاه دنیا، و هی آگهی دادم اینجا و آنجا و هر روز برای دلم مشتری آمد و رفت و هی این و آن سرسری آمد و رفت ولی هیچ کس واقعا اتاق دلم را تماشا نکرد؛ دلم ،قفل بود؛ کسی قفل قلبِ مرا وا نکرد یکی گفت: چرا این اتاق پر از دود و آه است؛ یکی گفت: چه دیوارهایش سیاه است ! یکی گفت: چرا نور اینجا کم است، و آن دیگری...
-
در سینه ات نهنگی می تپد!
شنبه 8 بهمنماه سال 1390 13:45
تقدیم به کسی که نهنگ دلم را گرفته است... این که مدام در سینه ات می کوبد، قلب نیست؛ ماهی کوچکی است که دارد نهنگ می شود. ماهی کوچکی که طعمِ تُنگ آزارش می دهد و بوی دریا هوایی اش کرده است. قلب ها همه نهنگانند در آغوش اقیانوس. اما کیست که باور کند در سینه اش نهنگی می تپد؟! آدم ها ماهی را در تُنگ دوست دارند و قلب ها را در...
-
خوش خیال کاغذی
چهارشنبه 5 بهمنماه سال 1390 10:01
تقدیم به او که بی بهانه دوستش دارم... دستمال کاغذی به اشک گفت: قطره قطرهات طلاست یک کم از طلای خود حراج میکنی؟ عاشقم. با من ازدواج میکنی؟ اشک گفت: ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی! تو چقدر سادهای خوش خیال کاغذی! توی ازدواج ما تو مچاله میشوی چرک میشوی و تکهای زباله میشوی پس برو و بیخیال باش عاشقی کجاست! تو فقط...
-
نامه ای به همسفرم
سهشنبه 27 دیماه سال 1390 13:41
مطلب زیر بخشی از یکی از نامههای نادر ابراهیمی به همسرشه که من عمیقاً قبولش دارم و به نظرم خیلی خوبه که همه زوجها این نامه رو چندین بار و نه به تنهایی که با هم و در کنار هم بخونن. امیدوارم که شما هم مثل من خوشتون بیاد. همسفر! در این راه طولانی که ما بیخبریم و چون باد میگذرد بگذار خرده اختلافهایمان با هم باقی...
-
دلتنگم
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 10:59
کاش میشد بهت نشون بدم اندازه دلتنگیمو علی جان... علی جان. هنوز یه هفته هم نشده که رفتی. تازه 5 روز شده ولی هر روزش قد یک سال برام طول میکشه. تنها دلخوشیم اینه که میدونم فردا شب می بینمت... اونقدر دوست داشتنی هستی که بابا، مامان، و بقیه دلتنگت هستن و ابراز میکنن دلمون برای علی تنگ شده. دلتنگی من هم که جای خود داره!!!...
-
علی میگه ...
سهشنبه 20 دیماه سال 1390 06:17
دیشب علی من به وبلاگم سر زد. از همون اول آدرسشو دادم بهش و اجازه نوشتن توشو ازش گرفتم. مشکلی نداشت و یکی دوبار سر زد ولی کامنتی نمیذاشت. دیشب ولی یه چیزی برام نوشت که خیلی قشنگ بود. میذارم تا شما هم بخونید. راستی علی من به خدا میگه "دوست گنده ام". به نام دوست گنده ام... حال غریبی دارم الان، حس می کنم نگاهشو....
-
به نام خدای عشق...
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 13:27
سلام. بنده فاطمه ملقب به فاطیما و همسر علی آقای مهربان، از امروز میخوام اتفاقات و ماجراهایی که بین من و اون رخ میده رو اینجا بنویسم. سعی میکنم مطالبی رو بنویسم که به درد دیگران بخوره. هر زندگی مشترکی مملو از تلخی ها، شادی ها، قهر و آشتی هاست. من و علی هم مثل بقیه زن و شوهرها مشترکات و اختلاف نظرهایی داریم ولی از اول...