تقدیم به او که بی بهانه دوستش دارم...
دستمال کاغذی به اشک گفت:
قطره قطرهات طلاست
یک کم از طلای خود حراج میکنی؟
عاشقم.
با من ازدواج میکنی؟
اشک گفت:
ازدواج اشک و دستمالِ کاغذی!
تو چقدر سادهای
خوش خیال کاغذی!
توی ازدواج ما
تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکهای زباله میشوی
پس برو و بیخیال باش
عاشقی کجاست!
تو فقط دستمال باش!دستمال کاغذی، دلش شکست
گوشهای کنار جعبهاش نشست
گریه کرد و گریه کرد و گریه کرد
در تن سفید و نازکش دوید
خونِ درد
...
آخرش، دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکهای زباله شد
او ولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و آن نشد
رفت اگرچه توی سطل آشغال
پاک بود و عاشق و زلال
...
او
با تمام دستمالهای کاغذی
فرق داشت
چونکه در میان قلب خود
دانههای اشک کاشت!
(عرفان نظر آهاری)
سلام خوشحالم میبینم باهم دروتخته شدین یابه تعبیری مچ شدین
اس ام اس روبراتون نوشتم تقدیم به علی اقاتون امیدوارم برقرار باشین
خدا ان حس زیباست کهدر تنهایی به سراغ ادم ناامیدوخستهازروزگارمیادپس بخوان به نامخداواغاز کن به نامخدا دفتر زندگانیت را.
شاد باشید وبرقرار
سلام
ممنون
سلام عزیزم.خیلی قشنگ بود و ساده الان منم عاشق این شاعر شدم و مشتاق که بگردم و شعراش رو بخونم
سلام عزیزم
بقیه شعراشو خودم میذارم تو وبلاگ کم کم
منتظر باش بخونی
سلااااامممم مرسی بابت شعر...چرا کسی این جا دیگه بهت سر نمیزنه عروس خانوم؟
سلام
خواهش میکنم
ندانم والا
همینکه اونی که براش می نویسم میخونه برام کافیه ماهی جان